هربار که کودکانه دست کسی را گرفتم گم شدم!ترس من
ازگم شدن نیست ازگرفتن دستیس که بی بهانه رهایم کند
من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
می روم شاید فراموشت کنم
با فراموشی هم آغوشت کنم
می روم از رفتنم دل شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
گرچه تو تنهاتراز ما می روی
آرزو دارم ولی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را
می رسد روزی که بی من لحظه ها را سر کنی.
می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی.
می رسد روزی که تنها در کنار عکس من
نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی
مسافر بی بدرقه من
آنقدر بی صدا رفتی که از وداع جا ماندم.
باز به غیرت چشمانم
آبی پشت سرت ریخت
یه وقتایی هست که باید لم بدی یه گوشه...
وجریان زندگیت رو مرور کنی...
بدشم بگی:"به سلامتی خودم که اینقدر تحمل داشتم...!!"
از هیاهوی واژه ها خسته ام
من سکوتم را
از اوراق سپیدم آموخته ام
آیا سکوت
روشن ترین واژه ها نیست؟
همیشه در خلوت
مرگ را مجسم دیده ام
آیا مرگ
خونسردترین واژه ها نیست؟
تا چشم گشودم
ازچشم دنیا افتادم
شبی- شاید امشب-
زیر نور یک واژه خواهم نشست
نام سرد معشوقه ام را
بر حواس پنجگانه ام
حال خواهم کوفت
و هم زمان
پایین آخرین برگ خاطراتم
خواهم نوشت:
.....پایان.
فراموشت کردم برای همیشه
از یک عاشقِ شکست خورده پرسیدم:
بزرگ ترین اشتباه؟
گفت: عاشق شدن...
گفتم: بزرگ ترین شکست؟
گفت: شکستِ عشق...
گفتم: بزرگ ترین درد؟
گفت: از چشمِ معشوق افتادن...
گفتم: بزرگ ترین غصه؟
گفت: یک روز چشم های معشوق رو ندیدن...
گفتم: بزرگ ترین ماتم؟
گفت: در عزای معشوق نشستن...
گفتم: قشنگ ترین عشق؟
گفت: شیرین و فرهاد...
گفتم: زیباترین لحظه؟
گفت: در کنارِ معشوق بودن...
گفتم: بزرگ ترین رویا؟
گفت: به معشوق رسیدن...
پرسیدم: بزرگ ترین آرزوت؟
اشک توی چشماش حلقه زد و با نگاهی سرد گفت:
مرگ....
آی دنیا خسته شدم ...
گاهی دلم میخواهد بروم ....
یک گوشه بشینم ...
پشتم رو بکنم به دنیا ...
پاهام رو بغل بگیرم و بلند بلند بگم ...
من دیگه بازی نمیکنم
دیرگاهیست که تنها شده ام / قصه غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است / باز هم قسمت غم ها شده ام
دگر آئینه ز من با خبر است / که اسیر شب یلدا شده ام
من که بی تاب شقایق بودم / همدم سردی یخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنید / تا نبینم که چه تنها شده ام . . .
The book of love is long and boring
No one can lift the damn thing
It"s full of charts and facts and figures and instructions for dancing
But I
I love it when you read to me
And you
You can read me anything
The book of love has music in it
In fact that"s where music comes from
Some of it is just transcendental
Some of it is just really dumb
But I
I love it when you sing to me
And you
You can sing me anything
The book of love is long and boring
And written very long ago
It"s full of flowers and heart-shaped boxes
And things we"re all too young to know
But I
I love it when you give me things
And you
You ought to give me wedding rings
And I
I love it when you give me things
And you
You ought to give me wedding rings
And I
I love it when you give me things
........And you
ترجمه شعر انگلیسی کتاب عشق
کتاب عشق<\/h2>
کتاب عشق طولانی و خسته کننده است
هیچ کسی نمی تواند آن را حمل کند
پر شده از نمودار و قانون و اشکال و ساختار برای رقصیدن
اما من
عاشق کتاب خواندنت هستم
و تو
تو می توانی همه چیز را برای من بخوانی
کتاب عشق در خودش موسیقی دارد
در اصل , موسیقی از آنجا سرچشمه می گیرد
اندکی از آن متعالی است
و اندکی از آن احمقانه است
اما من
عاشق آواز خواندن ات هستم
و تو
تو می توانی هر چیزی برایم بخوانی
کتاب عشق طولانی و خسته کننده است
و سالها قبل نوشته شده است
پر است از گل و جعبه هایی به شکل قلب
و چیز هایی که ما هنوز جوانیم برای درک اش
اما من
عاشق آن چیزی هستم که به من هدیه می دهی
و تو
تو باید به من حلقه عروسی را هدیه کنی
و من
عاشق آن چیزی هستم که به من هدیه می دهی
و تو
تو باید به من حلقه عروسی را هدیه کنی
و من
عاشق آن چیزی هستم که به من هدیه می دهی
و تو
همه چیز خنده دار بود....
داشتن تو...!
بودن من ; ماندن ما....!!
رفتن تو...
این همه آه....
گاهی از این همه خنده گریه ام میگیرد....
کاش می شد زندگی را هم عوض کرد? مثل «چایی» وقتی که سرد می شود...
صداقت؟.... یادش گرامى...
غیرت؟..... به احترامش یک لحظه سکوت...
معرفت؟..... یابنده پاداش میگیرد...
مرام؟..... قطعه ی شهدا ...
عشق؟ ..... از دم قسط...
واقـــعـــ ـا به کــــــجــ ـــــا چــــنــــ ـیـــــــن شـــــتـــ ــابـــــا ن؟؟؟
تقصیر برگ ها نیست
آدم ها همینند!
نفس می دهـــــــی
له ات می کنند...چـقـــــدر سخــــت اســـت، کـه لبـــریـــز بـاشی از " گـفـتـــــن "
ولــی ..... در هـیـــــــچ ســویـــت محـــرمـی نبـاشداینجا جاییست که . . .
عشقبازی نمی کنند با هم . . .
با هم با عشق بازی میکنند . . . !
چقدر جالب !
تو لحظه های داغونی فقط یه نفر میتونه آرومت کنه
اونم کسیه که داغونت کرده !
یعنی میشه روزی برسه که بیای........ منو محکم بغل کنی.......... تا خواستم گله کنم..
لبامو ببوسی و توی
نزدیکترین فاصل? ممکن.... بگی هیـــــــــــــــــــس ..... همه غصه هامون تموم شد
......................... دیگه
هیچوقت تنهات نمیذارم.....................
روزی خواهد رســــــــید....
که دیگـــــــــر....
نه صدایم را بشنــــــــوی...
نه نگــــــــاهم را ببنی...
نه وجودم را حس کنـــــــــی....
......
و میشویی...با اشکت....
سنگ قبر خاک گرفته ی مرا.....
....
و ان لحظه است...که معنی تمام حرف های گفته و نگفته ام را میفهمی
ولی....من ...دیگر ...نیستم....
تـنـها بـــہ یکـــ چیـــز
وقـتــے دستـهـآیـم را بـــہ دستـهـآیتــ مـےسپـــارم
و قـلبــم را بـــہ قـلبـتـــ ،
وقـتــے عــاشقــانـــہ نگــآهتــ مـےکنـم و تــو مهــربــانـانــہ لبـخـنـد مــےزنـی .
وقـتــے از اوج قـلـه رفـیـع عـشـق فـریــاد " دوستتـــ دارم " ســـر مـےدهـم ،
تنــها بـــہ یکــ چـیـز مـےانـدیـشـم :
" بـــہ روزے کــہ در آغـوش گـرمتــ پـیـکرم بــراے ابـد سـرد شـود"
دوست دارم با تو باشم
دوست دارم بخوانم من برایت شعرهای عاشقانه ، در کنار شمع های زیبا، خالصانه
دوست دارم هم قدم شوم با تو، دست در دست های پر مهرت روی زیبا زمین خدا
دوست دارم هم آغوش شوم با تو، روی یک ساحل، همراه خنده های شیرین تو
دوست دارم بمانم در کنارت تا ابد تا بینهایت عاشقت باشم
دوست دارم بگویم از عشق، خیره شی در من تا که دنیا را بسازم در نگاه بی انتهایت
دوست دارم بسازیم خانه ای در اوج آرامش، تو باشی مرد خانه، من ببالم بر وجود تو
دوست دارم لایقت باشم، بسازم آنچه می خواهی از احساس و زخوبی ها
اگر هستم برای تو بمانم تا ابد با تو
تمام عمر باشم آرامش آن روح زیبایت
بخندی از ته قلبت برای من
که عاشقانه دوستت دارم
\
دوستت دارم تا همیشه
امــیدوارم توىِ "زندگــ ــ ــ ــیت" جــزءِ اون دسته از اَفـــ ـــرادى
باشی که :
اگه یکی از پُشت چشماتو گرفت ،
فقط یه نفر تو ذهـــنت بیاد ، نه چند نفر !
هـــر روز بـر روی دلـــمــ مــی نــویســمــ " عـــاشقــی تـــا اطــلاع ثـــانــوی ممنـــــوع " بــه رویـــای بـــا تـــو بـــودن کـــه مــی رســـمــ... دیگــــر بـــار دلــــمــ مــی لــــرزد
عشق یعنی خاطرات بی غبار دفتری از شعرو از عطر بهار
عشق یعنی یک تمنا یک نیاز زمزمه از عاشقی با سوزو ساز
عشق یعنی چشم خیس مست او زیر باران دست تو در دست او
من از تمام آسمـــان یک بــــاران را میخواهم
و از تمــــام زمین یک خیابان را ...
و از تمام تو یک دست ?ه قفــــل شده در
دست مـن...
من عاشقانه میکنم نگاه بر دو چشم تو
تو تازیانه می زنی به چشم و بر نگاه من
چو آفتاب می شوم دمی که گرم و روشنت کنم
چو ابر تیره می شوی که سد نهی به راه من
خراب تر ازین کسی نمی شود که من شدم
تو هرچه می کنی بکن ، سزات با خدای من
دلم کسی را می خواهد که هر شب به من بگوید دوستت دارم
و هر روز آنرا ثابت کند.....!